پارسا (بی نام سابق)پارسا (بی نام سابق)، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

بی نام !!!

بابای پینت بال باز !!!

سلام بابایی بابا این چند روزه نبود رفته بود بابلسر مسابقات کشوری پینت بال.... مامان بی نام و خود بی نام موندن تهران... 3 روزه رفتم ولی 3 سال گذشت...بی نام جان بابایی منتظر بیای باهم مامنیو تنها بزاریم بریم پینت بال !!! بابایی بچه باحالیه ها ...اهل همجور برنامه ای هست شک نکن بیای بد نمیگزره بهت !!! منتظرتم بابایی... پی نوشت: سوال شد پینت بال چیه ؟ جواب : پینت بال (کلیک) ----------------------------------------------------------------------------------- امضا بابای بی نام ...
28 آذر 1390

بابای علاف

اینم خوب یجور زندگیه دیگه! صبح لنگ ظهر بیدار میشم....نهار صبحانه باهم.....تا شب اینترنت....بازی...اینترنت...شام....بعدشم تا 4 صبح 4 5 تا فیلم...بعدم لالا... میگن بابایی بیکار و علاف همش خونس....تو اینو نگو اگه گفتن بابات چیکارس بگو با اینترنت کار می کنه !!!!احتمالا پش سرم میگن دزدی داره بحث و تخصصی نکنم سخت میشه، بگو با اینترنت پول در میاره بابایی کلی وارده تو اینترنت....از برنامه نویسی و طراحی سایت بگیر تا مشاوره امنیتی شبکه.... واسه تو که بد نمیشه بابایی ....یا میریم باهم بیرون یا میشینیم پای نت بازی میکنیم ....بابایی کارتون دیدنش بروزه بروزه هیچی از دستش نمیره.... بین خودمون باشه مامانی هنوز نیومدی میگه خدا بدادم برسه بی نام ...
28 آذر 1390

اولین دیدار

خدا پدر و مادر این تکنولوژی رو بیامرزه....و سنوگرافی پدید آمد ....بی نام جان بلاخره دیدمت!!!! اینم واسه سلامتیه تو بود سونوی NT و MB..... گفتیم یوقت مونگول نشی ..... مامان بی نام می گفت بشدت شلوغ بازی در آوردی و شیطونی کردی ....شایعات حاکی از جنسیت پسر بودنته ...الله و اعلم....بابایی واسه من که فرقی نداره.... حس عجیبی دارم کم مونده بود اشکه بابایی در بیاد از خوشحالی.... چشم براهتم.... ----------------------------------- امضا بابای بی نام ...
16 آذر 1390

چشم براه محرم دیگر

امسال محرم حال و هوای دیگری دارد …. هیئت نرفتم….شرایط مساعد نبود….. چشم براه تو هستم فرزندم ….. چشم براه تو هستم تا محرم دیگر با هم باشیم… ---------------------------------- امضا بابای بی نام ...
13 آذر 1390

مهمون(2)؟!

اومدن....4 صبح ....ماکه بیداریم همیشه تا 4 صبح! دمشون گرم....من که دیگه نمیدونستم  مامانه بی نامو چجوری سرحال بیارم!! ناگفته نماند حلیم بادمجان هم یه حرکت انفجاری بود! خدارو شکر بازم مامانه بی نام سرحال شده .... ----------------- امضا بابای بی نام
9 آذر 1390

مهمون؟!

سلام عزیز دلم خوبی ؟ الهی که مامان فربونت بشه . امروز اونقدر خوشحالم که نگو ! اخه امشب قرار مامان بزرگت با خاله زهرا بیان پیشمون همین امرور تلفن کردن گفتن شب میایم هوراااااااا امضا.... مامان بی نام ...
8 آذر 1390

بدنبال قیمه 2

بوق ....بوق ..... بابای بی نام: الو ....سلام.... دوست بابای بی نام: سلام....جانم بابای بی نام: حاجی شب هیئت بر قراره دوست بابای بی نام: آره چطور بابای بی نام: شام چیه(با خنده) دوست بابای بی نام: شام....حاجی بیا گشنه که نمیری بابای بی نام: نه حاجی مهمه برام دوست بابای بی نام: تو خجالت نیمکشی ....می خای بیای عزاداری یا شام بخوری(با خنده) بابای بی نام: حالا..... دوست بابای بی نام: آبگوشت ....میای؟ بابای بی نام: نه بابا نوش جونتون....قیمه می خوام دوست بابای بی نام: فردا شب ایشالا بابای بی نام: باشه ...فردا میام....فعلاً .... دوست بابای بی نام: خدا هدایتت کنه...میبنمت ----------------------------------...
7 آذر 1390

بدنبال قیمه

بعد از این همه انتظار که بابای بی نام با قیمه امام حسین برگرده با مرغ برگشت منم که ظهرش مرغ خورده بودم نزدیک بود حالم بد شه اخه در حالت عادیشم بشتر از یه وعده مرغ نمیتونستم بخورم چه برسه به اینکه......... ------------------------------------------------------------ امضا مامانه بی نام
7 آذر 1390

آخه اینم شد هوس...

نه ویاری....نه هوسی .... نه به ترشی نه به شیرینی...اصلا انکار نه انگار...برای من که بد نشده ولی نه ورداشت نه گذاشت .....هوس اونم چه هوسی شام هیئت!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! یعنی هرچی می خواست سه سوت سر کوچه میگرفتم....واسه این هوس حداقل 2 ساعت به صرف روضه و سینه زنی ....ما که بدمون نمیاد به این میگن توفیق اجباری خدا خیرش بده مامانه بی نامو هوسشم با همه فرق داره ...
5 آذر 1390

بابای عجول

نه به این شوری .... سوال هر روز صبح بابای بی نام از مامان بی نام: "عزیزم گفتی چند وقتته!!!!" نه ....مثل اینکه من عجله دارم راستی بابایی ... یه جورایی دارم پاقدمت و احساس می کنم تو کارم   ...
4 آذر 1390
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بی نام !!! می باشد